نوشته شده توسط : يعقوب پورنجف

 

 
دنيا ازديدگاهفایزوزُهَيرابن سُلمی
                     ( تحليل مقايسه اي موضوع درشعرجاهلي وشعرمعاصر)                                      
چکیده
دراغلب آثارادبی (منظوم و منثور)، دنیا وزندگی دنیوی یکی ازموضوعات مهم را تشکیل می دهد. موضوعاتی نظیر پیروزی و شکست، صداقت ونیرنگ، ذلت وبزرگ منشی، تحول و ایستایی، بندگی وآزادگی، جود و بخل و ... ابعاد مختلف زندگی دنیوی ازچشم شاعران است. شاید بتوان گفت که موضع انسان نسبت به دنیا وطرزنگرش وی به زندگی دنیوی، این مفاهیم را در شعر ونثرادبی پیش کشیده است. از این رومطرح بودن این قضایا درادبیات بر کنار از زمان خاصی است و میتواند درهمه زمانها مصادیق آن یافته شود. انتخاب شعر زهیر به عنوان شاعرحکمت جاهلی ومقایسه شعراوبا شاعرانی که قرنها با او فاصله زمانی دارند – یعنی شاعران معاصر – نشان دهنده این کلیت است.
برای سیرمعنوی وتحصیل کمال ازهمه چیزباید عبرت وپند گرفت. اشعارهردوشاعر، واز لحاظ اجتماعی، سیاسی، علمی وهنری حائز اهمیت هستند و با خواندن اشعارهردومی توان به نتایج بسیارارزشمند دست یافت. اشعار فایزسلیس وروان وزیبا وعامّه پسند ومحلی وبه زبان روز وعامیانه و پرازپند واندرزاست. با وجود اینکه چند قرن بین ما واواختلاف است و لی اشعاراو به قدری جامع و کامل است که زبان حال امروزی ما است. هرکسی با خواندن اشعار فایز وآشنا شدن با اندیشه و افکاراوبه اوضاع واحوال جامعه ومسائل سیاسی دید وسیعی پیدا می کند. زیراشعار اوآیینه ای است که با نگاه دقیق وازروح منطقه وبزبان بسیارساده می توان پی به اندیشه ودنیای او برد
 
کلید واژه ها: فایزوآتشی ، زُهَیر، ، دنیا، زندگی دنیوی، روزگارمرگ
 
مقدمه
انسان ازهمان آغاز پا گذاردن به عرصه زندگی دراندیشه شناخت دنیا وزندگی دنیوی بر آمده است. موضوعاتی از قبیل سپری شدن عمر و روزگار، تحولات آن، بی وفایی دنیا، ناامیدی و یاس انسان ازآن، کنه و ماهیت جهان هستی، سختیها و مشکلات و امید وآرزوها همواره افکار ابنای بشر را به خود مشغول داشته اند. به دنبال این مسئله، هرکس با تکیه بر یکی ازادیان و مذاهب یا به فراخور فکر و اندیشه و تجارب شخصی به توصیف وتفسیر دنیا پرداخته است. دراین میان، بسیارند افرادی که درطریق تفکر خود راه صواب پیموده و یا به خطا رفته اند.
دنیا خود حقیقتی دارد و بخشی ازآن همین زمینی است که با همه آثار طبیعی ومصنوعی اش پیش چشمان ماست. ازدریا وکوه وجنگ گرفته تا هزاران شهروروستاوکوچه وخانه وهرچه که دردل زمین است واز دیده ما پنهان. مثل معادن فلزات وسنگها، گیاهان،نباتات وتمام آثار ومظاهری که به حیات و بهره وری آدمیزادگان کمک می کنند.
حقیقت دنیا درنظر بندگان عبارت است ازآن چه پیش ازمردن برای آدمی درآن بهره وحظ وغرضی ولذتی است. به دیگرسخن، حقیقت دنیا همان علاقه قلبی و گرفتاریهای جسمانی ولذتها و تمتعات نفسانی است که برای انسان به وجود می آید وانسان درمواجهه با این تمتعات گاه افراط کرده گاه دچار تفریط شده و گاه نیز راه اعتدال درپیش گرفته است. آن دسته ازانسانها که درعلائق خود به دنیا افراط می کنند، دردریای شهوات ولذتهای آن غرق شده وعیش ولذت زندگی دنیا را مورد توجه قرارمی دهند.
دسته ای دیگرکه دچار تفریط گردیده اند، سعی دارند با روی برتافتن ازدنیا به عزلت وگوشه نشینی، خود را ازنعمتهایی که خداوند دراین جهان به انسانها بخشیده و بهره وری ازآنها را جایزمی داند،محروم کنند؛غافل ازاین که انسان باید ازاین نعمتها به حد ضرورت ونیاز درمسیر صحیح وایده آل استفاده کند. دسته سوم راه اعتدال درپیش گرفته اند.
." ولاتجعلْ یدک َ مغلولة ً الی عُنُقک َولاتبسطها کلَّ البَسط فتقعد مَلوماً مَحسوراً"  یعنی دعوت به اعتدال دررفتاراقتــصادی ومعیشـــــت. [1]                                                                ازنعمتهای خداوند درحد ضرورت وکفایت بهره برده اند. میل وکشش درونی آنها درجهت اموری است که دراین دنیا مایه بهجت وسرور باشد وحس عاقبت وآسوگی آن جهانی به دنبال بیاورد (احمدی بیرجندی، 1379: 97-104)درنگرش زهیربه دنیا، موضوع اصلی، انسان است. زهیربنا به عقل واندیشه و تجربه شخصی خود تلاش می کند که افقهای راه دراززندگی انسان را روشن کند. شعر او دراین زمینه با جهان پیوند دارد وازآن جدا نیست.
این شعر، زنده و دارای روح است و همراه با زمان به پیش می رود و عمر طولانی آن را فرسوده و نابود نمی کند، بلکه در دل زمان جای می گیرد. از این رو، برای اثبات این مدعا در آثار ادیای معاصر – اعم از مسلمان و یا غیر مسلمان که ادبیات آنها در خدمت انسان و ارزشهای انسانی است نمونه هایی را ارائه نموده ایم و گاهی اندیشه هایی در آثار ادبای معاصر ذکر کرده ایم که ادب زهیر به آن اشاره ای نکرده است.
دربررسی موضوع دنیا در شعر زهیر، ابعاد مختلف زندگی دنیا عبارتند از:
دنیا و دگرگونی احوال آن""
غم هاي جنوبي در شعر فائز
(لقد خلقنا الانسان في كبدٍ)[2] ما انسان را در رنج آفريديم.جلوه هاي گوناگون (غم واندوه) و پيوند عميق آن با روح و جان آدمها،حالتي است نفساني و اجتناب ناپذيركه همواره به شكل مثبت يا نوع منفي آن گوشه اي از زندگي و عمر فاني اين اشرف المخلوقات را،پر كرده است گاه تأثير آن كم،وگاهي آن قدر زياد است كه روند زندگي را با تمام ابعادش ،در مي نوردد و قابل تحمل نيست .نقل ميشود كه حضرت فاطمه(س)،بعد از رحلت پدر،پيامبر گرامي(ص) و دور كردن حضرت علي(ع) از خلافت و مسئله فدك،اين شعرغم انگيز را با نوحه و اشك ريزان در كنج خانه بر زبان جاري كرد .
صُبِّتْ عليَّ مَصائبٌ لوأنّها                صُبّت علیٰالأيام صِرنَ لياليا[3]
"مصيبتها آنچنان برسرم ريخت وآن بعد از رحلت پدرم که اگربر روز روشن ريخته شود ، روزمبدل به شب شود"
روزروشن گشته شب          ومن ســـیه پـوش ودرماتــمم هنوز
رحلــت پدروغَصب                                                          خلافت   ومُحسن درشــکمم هــنوز       
غم و اندوه ســراسـر                                              دنیا گرفت ومن دُخت رسولم هنـوز
             صُبِّــتْ عـَـليَّ مَصائبٌ                                                    ومصيبتهــا برشـیعه ادامه دارد هنوز
بنال ای شـیعه تيرخورده    قبرم درکنارپدرم یادربقیع است، هنوز                      
از دير باز ديار مشرق زمين،بيشتر از ديباي غرب،غم و اندوه و بازتاب آن را پذيرا بوده است.
استان بوشهر،از جمله ديارهائي است كه مي توان در اين چند مورد محصور نمود كه به علت:محيط جغرافيائي،تأثير آب و هواي گرم،ريشه هاي مذهبي و اخلاقي،فجايع و فشارهاي قدرتهاي محلي،عواظف و احساسات قوي و بسياري از علل ديگر غم و اندوه به شكل خاص برتاخته است.
اما به نظر مي آيد كه براي فائز اين غم و اندوه شيرين است كه جز لا ينفك زندگي اوست به حساب مي آيد و با آن انس و الفت ويژه اي دارد. و تأثير فراوان بر اشعار دلنشين او،گذاشته و در دو.بيتي هايش نمايان گرديده و در يك طرح زيبا كه با عناصر طبيعت بومي عجين شده است.
چگونه توانسته گوئشه هائي از آن همه بيدادها،محروميت ها، ظلم و ستم ها و خشونت طبيعت اين ديار و تمام دردهائي راكه به هر شكل بر مردم اين ديار نازل شده است به زباني ساده و خودماني بازگو كند.
او بسياري ازمصيبتها را تجربه كرده است.وبا همه غم ها به ويژه غم واندوه جنوب،آشناست.
به طوريقين می توان گفت كه فايزيكی ازدوبيتی سرايان مشهورايران(درتاريخ معاصر) بعد از بابا طاهر همداني به شمار مي رود و اشعار او، سبك بابا طاهر را به ياد مي آورد.               از دو بيتي هاي فايز نمايان است كه وي، اشعار بابا طاهر را بسيار خوانده و با آن مأنوس شده و در فايز اثر ،گذاشته و فايز در آغاز بسياري از ترانه هاي خود،عين همان كلمات يا مضمون آن در شعر خود به كار گرفته و گاهي او ،عين دوبيتي هاي بابا طاهر را با اندك تغييري ،در اشعار خود آورده است.                                                                  
چنان بابا طاهر گفته است
شــوي ناطر شــوي شو گير نـالم
ز دســت يار بي تــدبـيـر نـالم
گهي همچون پــلنگ تير خورده
گهي در زنجير شهر در زنجير نالم
و فايز مي گويد:
به شب نالم شب شب گير نالم
گهي از بخـت بي تدبيـر نالم
بنالم چون پلنگ تير خورده
گهي چون شير در زنجير نالم
 
دنیا و دگرگونی احوال آن
یکی ازخصائص دنیا ،دگرگونی احوال آن است. وضعیت زندگی موجودات همیشه درحالت یکنواخت باقی نمی ماند. چه بسا که عزتمندی ذلیل شود یا فرومایه ای منزلت یابد. بسیاراتفاق افتاده است که افرادی که دراوج سربلندی وفخرزندگی کرده اند وروی رنج وسختی ومذلت ندیده اند، دنیا در نظرشان زیبا ودوست داشتنی جلوه کرده است.
اما از سنت دیرینه دنیا غافل بوده اند که تغییروتحول درهرلحظه درانتظار آنان است. دگرگونی درنهاد دنیا دائمی است، هرگزبه یک جا خیره نمی شود، به پشت سرخود نظرنمی کند ودریک استقرار نمی یابد. از این رو، دردنیا شادیها به غم، امید به ناامیدی، سختیها به راحتی وآسایش و ... تبدیل می شود:
             ألا لا اری ذا امــة اصـبحـت بـه            فتترکه الایـــام وهي کـــمـــا هي      
      الــمْ تـرَ لــلنعـمان کــان بنجــوه                     من الشر لو انّ امرء ا کــان ناجیا
فـغیر عنه ملک عشـرین حجة                     مــن الــدهـر یوم واحد کان غـاویا[4]                 
"آری دردنیا شاهد آن نبوده ام که صاحب نعمتی، همیشه قرین آسایش وعزت وسربلندی باشد و روزگار او را به حال خویش رها کند و تغییری دروضعیت زندگی اوایجاد نشود.
- از این رو آیا به سرانجام «نعمان» آگاه نشدید. ازگزند هرگونه تعدی درامان بود. اگرقرارباشد کسی از مرگ درامان بماند، بی گمان «نعمان» چنین وضعی می داشت.
- حکومت بیست ساله وسرشار از قدرت وسربلندی او در یک لحظه دگرگون شد وروزگاراو را از آن قله عزت وقدرت به زیرافکند".
به دلیل دگرگونی دنیا، صفات مختلفی به آن اختصاص داده شده است. یکی ازاین صفات بی وفایی است. زیرا دنیا دوست را ازدوست، پدر را از فرزند و ثروت را از صاحبش جدا می کند.
شرایط مناسب و دلخواه را برای افراد حفظ می کند. با هرچرخش و پیدایش شب و روز، وضعیت عادی مردن را متحول می سازد:
فــلا تثق بوفـاء الــدهر، انّ له ُ        غدراً یفرقُ بین العود و الثمرِ [5]
- هرگز به زندگی آرام، شایسته و مناسب دردنیا مطمئن مباش.زیرا خصوصیت روزگار چنین است که همیشه درحال تغییر است وگاهی نعمتها را ازصاحبان اصلیش می گیرد.
دوبيتي هاي فايز غالبا رنگ و بويي روستايي دارند وصفا و صميميت روستا،عظمت و شكوه دشتهای دشتی، خورموج، بندر دير و . . . در اشعار وی موج ميزند.
 
نــه هــر بالانشيني مـاهتـــــاب اســت
نه هر خاك و گلي در خوش آب است
نــه هـر كس شعر گويد فايز است او
نــه هـرتـركـي زبان افراسياب اســت
 
همچنین روزگار غدّار است و. با دگرگون شدن حالت درونی او نیز تغییر می کند:
 
انّ الحیاة – و ماحییت لکي تریٰ                           سـِـرّ الحیـاة – کثیرة ُ الاضدادِ
فلئــن عدوتَ مِنَ الحیاة نعیــمها                    فـلـقد عداک شقاؤها المـتمادي [6]
 
"درروزگارتغییرودگرگونیهای مختلفی رخ می دهد وتا زمانی که زندگی می کنید ومی خواهید به راز زندگی پی ببرید، بدانید که این ویژگی دنیا دائمی است.
- دنیا را این خصوصیت است که اگر به دنبال نعمتهایش به حرکت درآیی، اونیزسختیها، یاس و شکست دائمیش را به دنبال تو به حرکت درمی آورد و بر تو سبقت می گیرد".
بعضی ازادبای معاصر یقین دارند که زندگی، ما را ازمکانی به مکان دیگروقضا وقدر،ما را از یک محیط به محیطی دیگر منتقل می سازد. آنها بر این باورند که انسان در مسیر این انتقال از حقیقت دنیا غافل است. او تنها کاستیها را می بیند و خود را سرگرم آن می کند و از جمال و زیبایی موجود در این مسیر که باعث پیشرفت است غافل و بی خبر است و همین غفلت است که باعث بروز کاستیها می شود و وقتی به اوج خود می رسد که آدمی فریفته زندگی دنیایی باشد و هدف این زندگی برای او مبهم باشد:«فما احب الحیاه الینا و ما ابعدنا عن الحیاة»[7]
 
دگرگونی احوال دنیا ونگرش انسان به آن
چنانکه اشاره شد یکی ازویژگیهای دنیا، دگرگونی وتحولات پی درپی آن است. با گذشت هرلحظه اززندگی حوادثی غیر قابل پیش بینی برای انسانها اتفاق می افتد.                              که مسیر زندگی و سرنوشت آنها را تحت الشعاع قرارمی دهد که ازجمله آنها به اموری   مانند استحکام دوستی، شدت بغض و کینه، جدایی، ناکامی، پیروزی وغیره می توان اشاره کرد. روزگار به مانند قدرتی است که شرایط زندگی را دگرگون می کند و از حالی به حال دیگر درمی آورد.                                                                               
اگر بخواهیم مثال و مشابهی برای روزگار از نظر دگرگونی وتحول دائمی بیابیم باید به «دوستی» اشاره کنیم؛ زیرا دوستی ازخصائص پسندیده انسانی است که متحول می شود وچه بسیاردوستیهایی که به جدایی وکینه تبدیل شده ویا گذشت روزگار،رشته های آن رامحکمترساخته وهرلحظه بر استحکام آن افزوده است.حالت دوم وقتی محقق می شود که دردوست به رفاقت خود وفادارومانند آیینی به آن معتقد باشند:
 
 
 
 
 
لعمرکَ و الخطوب مغیراتٌ                        وفي طول المعاشرة التقالی[8]     
"دنیا نزد ما چه اندازه دوست داشتنی است وحال آن که ما ازهدف اصلی زندگی چقدردورمانده ایم".                                                                                                     
اشعار فايزشعرهايی حسی وعاطفی است که مملو ازعشق وعرفان است .
مفسرقران بوده و به کتب پيشنيان خود همچون فردوسی و حافظ اشنایی کامل داشته است و از آنها الهام گرفته در اشعارفايز به شعرهايی برميخوريم که نشان ميدهد ایشان از چه سطح عرفانی و سواد بالايی برخورداربوده است.البته بايد این را بگوييم که فايز دشتی ازشاعران بزرگ ایران زمین همچو فردوسی الهام گرفته و ما در اشعار او هيچوقت تقليد کور کورانه نميبينيم به چند نمونه از اشعار او توجه فرماييد.
برای فايز دشتی مرگ يک نقطه آغاز برای رسيدن به خدای خود بود و ازمردن هيچ هراسی به دل راه نمی دهد و يا این شعر او:
پس ازمرگم نخواهم های هايی
نه فــرياد و نه افغان و نــوايی
بگويد گشــته فايــزک
ــشــته دل
ندارد کشــته دل خـون بهــايی
امیرالمومنین (ع) با طی الارض خود را برای دفن سلمان فارسی به مدائن رساندند و خود شخصا امور کفن ودفن اورا برعهده گرفتند که شرح آن گسترده است ومی توانید درکتب تاریخی بخوانید. روایت داریم که فرموده اند "سلمانُ مِنّا اهلُ البیت".
حضرت علی (ع) درآخرکاربا دست خود برروی قبرسلمان شعرزیررا نوشتند ومن شخصاً شاهد چند مزاردر بوشهربودم که برروی قبرچنین شعری نوشته شده است.
وفدتَ علی الکریمِ بغیرِ زادٍ         مِنَ الحسناتِ والقلبِ السلیم ِ
وحملُ الزادِ اقبحُ کلِّ شئٍ             اذا کان الوفودُ علی الکریمِ[9]
"بدون هیچ زاد و توشه ای از نیکیهاو  دل سلیم بر شخص  بخشنده ای وارد شدی
و در پیشگاه کریم بُردن زاد و توشه زشت ترین کار است.
بر روی سنگ قبر شاعر بزرگ ایرج میرزا چه زیبا حک شده با مضمون زیر:
ای نکـویان کـه در این دنیــایــیــد                      یــا از ایــن بعــد بــه دنـیا آیـیــد
اینکه خفته است در این خاک منم                      ایــرجــم ایــرج شــیــریـن سخنم
مـدفــن عـشـق جـهــان است اینجا                      یک جهان عشق نهان است اینجا
عـاشــقـی بـوده بـه دنـیـا فــن مـن                     مــدفــن عشــق بــود مــدفــن مـن
محمد حسین معیری متخلص به رهی ازغزلسرایان به نام معاصر است که درسال 1288شمسی زاده شد و به سال 1347شمسی در تهران وفات یافت.در شعر رهی لطافت و روانی غزل سعدی و نازک خیالی هندی درهم آمیخته است.رهی برای سنگ قبر خود چنین سروده است.
الاای رهگذر کــز راه یـــاری                       قــدم برتــربــت مـا می گزاری
در ایــــنــجــــا شــــاعـــــری                         رهی در ســینه این خاک خفته
فرو خفته چو گل با سینه چاک                       فــروزان آتــشی در سینه خاک
بــنـه مـرهم زاشــکی داغ ما را                       بــزن آبی بر ایــن آتش خدا را
بانو پروین اعتصامی نابغه شعر و ادب (دخت شادروان یوسف اعتصامی)که از بزرگترین شعرای ایران بشمار است در 1285خورشیدی در تبریز تولد یافت و شب شنبه 16 فروردین 1320نیمه شب در عنفوان جوانی در تهران بسرای جاودان شتافت قطعه زیر را خود برای سنگ مزار خویش سروده است.
اینکه خاک سیش بالین اســت                          اخــتر چــرخ ادب پــرویــن است
گر که جزء تلخی از ایام ندید                         هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امــروز                           ســائــل فــاتحــه و یــاســیــن است
دوستان به که زوی یاد کنند                          دل بی دوســـت دلی غـمگــین اسـت
خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی یکی از بزرگترین شاعران نغزگوی ایران و از گویندگان بزرگ خود جهان است و در شعرهای خود حافظ تخلص نموده است.والادت حافظ در اولایل قرن 8هجری و حدود سال 727 در شیراز اتفاق افتاد و وفات او بسال 792 هجری اتفاق افتاد.یکی اشعار او را بر روی سنگ مزارش نوشته اند.قطعه ای از آن چنین است.
بر سر تربت ما چون گذری همتی خواه           که زیارتگه رندان جهان خواهند بود.
سهراب ابتدا در دهه 1330 به عنوان نقاش به شهرت رسید.کارشعرراهم ازهمان ایام آغاز کرده بود.نخستین مجموعه شعر اومرگ رنگ درسال1330 به چاپ. رسید.سپهری روز اول ارد بهشت ماه 1359 دراثرابتلا بیماری سرطان خون درگذشت یکی از اشعار سهراب بر روی سنگ قبراوحک شده:
به سراغ من اگر میایید نرم آهسته بیائید            مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهای من
قطعه زیر شعری است که بر سنگ مزار او نوشته شده است[10] .
          سفر تن را تا خاک تماشا کردی
          ســـفر جــان را به افلاک بـبــین
          گــر مـــرا مـی جـــویــی  
        سبزه ها را دریاب با درختان بنشین
دکترقیصر امین‌پوردرمیان شاعران نسل انقلاب ازجمله تاثیرگذاران بود.و با آوردن قطعه شعری کوتاه از وی یادش را گرامی می‌داریم:
سـراپا اگر زرد و پــژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نــسپرده ایــم
چـو گـلدان خالی، لب پنجــره
پرازخاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گرده ایم؟!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمرده ایم!
 
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست، عمری به سر برده ایم
این شاعر که غمی بزرگ را همیشه با خود همراه داشت و در زندگی او داستانی غم انگیز و دردناک است بعد از ظهر روز دوشنبه 24 بهمن ماه 1345 که اتومبیلش به ستونی برخورد کرد وطومارزندگی وی را در32سالگی به هم پیچید تازه ساعت چهاربارنواخته بود.
شعری که فروغ برای سنگ قبرخویش از قبل سروده بود .اولین چیزی که با خواندن این شعر به ذهن من خطور کرد تنهایی و غم و سختی هایش بود که فروغ در زندگی کشیده بود و باعث تاسف و ناراحتی است خواندن شعری که برروی سنگ قبر این بزرگوار نوشته شده :
                     من از نهایت شب حرف میزنم          مــن از نهـــــایــت تــاریــکــی
    و از نهایت شب حرف میزنم                  اگر به خانه من آمدی برای من
    ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه [11]      که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
 
«لقبونی (انا) و لم یفهمونی ما انا، ما وجود المکفهر؟
انا ماذا؟ تحرق لیس یرتاح، و ظل سرعان ما سیمر؟»[12]
"مرا انسان لقب دادند و حال آن که حقیقت مرا به من معرفی نکردند و به من نگفتند که این وجود سراسرابهام و پیچیدگی چیست؟ - من چه هستم؟ آیا وجود من، سراسرخواهشهای نفسانی است که لحظه ای به یقین نزدیک نمی شود و یا حقیقت زندگی من همین عمر کوتاه است که به مانند سایه به زودی از بین می رود".
به راستی که فايز به راه حق رفت و جان سپرد و وقتی انسانی در راه حق جان دهد گريه شيون معنايی ندارد.
بسيارحق دارد که گهگاه دچارسرگردانی روشنفکرانه ای ميشود چراکه پايان راه برايش نامعلوم است وپيوسته مانند همه با دلهره و اضطراب دست به گريبان است.
مرا تن زورق است و ناخدا دل
در این زورق بود فرمانروا دل
رسد فايز به ساحل يا شود غرق
نمی دانم می برد ما را کجا دل
 
انــا الـزورقُ والــفـؤادُ دلــیلها
في هــذا الــزورق ِهوهــادیها
أیَصـلُ فایزُالساحلَ أم یغــرقُ
لاأعلمُ الی اینَ مَداها ومَرساها[13]
 
وإذا المَنیة ُ أنشبتْ أظفارَها             ألفَیْتَ کُلَّ تَمیمة ٍ لا تنْفَـعُ[14]
مرگ گر چنگ بزند                  راه گریزی نیست گربه آسمان رود"                    "
به ارزش زندگی اعتقاد دارم و سعادت و خوشبختی را در آن مشاهده می کنم. از این رو در خلال زندگی مردم معاصر و در پهنه زندگی نسلهای آینده، زیبایی را چون دامادی می بینم که دست در دستان عروس نفس انسانها قرار داده است و همچنین زندگی را در عظمت، پاکی ، صفا و معنویت به مانند شب قدر می بینم.
 
ادبای معاصرعرب درپی شکست، دردستیابی به اسراروجود به جهل خود دراین شناخت اعتراف می کنند.
 شاید بتوان قصیده «الطلاسم» ایلیا ابوماضی را مهمترین اثر«لاادریون» دانست. شاعردر این قصیده با ناامیدی از ره یافت به راز وجود انسان ورمز نزول وی در دنیا وعاقبت وی، به سئوال برمی خیزد واظهار می دارد که اسرارومعمای این رازبرای همیشه درنظراومجهول می ماند:
|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :
تاریخ انتشار : | نظرات ()